تو چرا می پرسی
توکه بهتر دانی
دلم اندازه ان ناز نگاهت نگران است
در کنار غزل خواجه ی شیراز
یا در ان سوی خیال
من پی وصل تو هستم

دل من می شکند
بحر این شعر ظریفت که تو می گویی
من کجای دل تو جا دارم؟

دلم از تنگی زندان سکندر نشکست
دلم از گرمی صحرای جنونت نشکست
دلم از سختی کوهی که شکستم نشکست
دلم از دلهره های شب فردا نشکست
دلم از غربت بی ناز نگاهت نشکست
دلم از سردی رفتار لبانت نشکست
دلم از شعر کجای دل تو می شکند


حرفی از مجنون است
که در این بزم یکی
بی گمان مجنون است
با دلی کوچک و ناز
بیقرار است به عشقی که بزرگ است
با همین شعر. نگاهم به نگاهت نگران است
اخر شعر تو این بار برای خودم است

مال من است

تو نگو من می گویم
به سلامت گل من
تو فقط سر خوش باش
زود پژمرده مشو
میروم از یادت
...
با دلی مست نگاهت ونگاهی پر اشک
می روم تا که دلت غم نکند
ولی از عشق تو لبریزم
تو که در قلب منی
پاسخم ده

وقت تنهایی خویش
یاد من از دل پر اختر تو می گذرد?
8 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/08 - 23:48